مناجات با حضرت صاحب الزمان (عج) در شب جمعه
ز بوی زلف تو یک عمر مست و مدهوشم ز چشم خویش ز داغت همیشه می جوشم اگر چه نیست نصیب دو دیده ام رویت ولی خـیـال جـمـال تو می بـرد هـوشـم منی که سوخته این سینه ام ز سوز فراق بـیـا و لـحـظـۀ آخـر مـکـن فـرامـوشـم نبین که غرق سکوتم در این دو روزۀ عمر پُـر از نـوا و فغـانم اگـر که خـامـوشم بیا و بـر سـر بـازار و این گـدا بـنـواز که نقـد جان به هـوای نگـات بفـروشم به شوق روز وصال تو یوسف زهـرا به نام نـامی؛ یابن الحسن؛ به چاووشم بیا و این شب جـمـعه ببـر حـرم جـانـا که در هوای طواف حـریم شش گوشم چو نی؛ نوای غم نیـنوا به سینۀ توست شـبـیـه تان ز غـم جـدتـان سیـه پـوشـم خـدا گـواست که آبـی اگر که بـردارم بـدون یـاد لـبـش قـطـره ای نمی نـوشم |